چقدر حرف که بی ربط آمده، تا... با...
برای آنکه شـود حـرف من مهیـا با...
دو چشم من به گمانم که آشنا هستید
یکی دو بار به نی دیده ام شما را با...
دلم قرار گذاشتم که تنگ تو نشود
ولی گرفته دل دختر تو حالا با...
بهانه بود و َ یا نه ، هنوز مبهوتم
ببین که شد قد من زیر ضربه ها تا، با...
میان دفتر صدبرگ پاره قلبم
یکی دو جمله برای تو ساختم با، با.
نگاهها چقدر مُهر نیلی ام زده اند
زبس که بیست گرفتم ز درس انشاء با...
توأم تویی که به نی نور می دهی هردم
تویی که جلوه گری در خرابه مهتابا.
معادلات زمانه چقدر مجهولند
سفر برای چه رفتی؟ شده معما با...
تمام قدرت خود را که... نه، نشد که نشد
نشد حریر گره خورده سرم وا، با...
مقدمه چقَدَر؟! اصل مطلبم این است
تمام پیکر من درد می کند بابا
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
(زبان حال رقیه (س) با بابا همه مصائب از عاشورا تا خرابه شام)
جلو چشمای من سرت رو می برید
پیش چشم همه موهاتو میکشید
توی خیمه ها ولولس – چون زدن به تو نیزه ای
از قفا برید رأستو – میدونست هنوز زنده ای
همه لشکریان منتظرن که جون بدی تو
همه می خوان ببرن گوشواره دخترتو
نیمه سوخته روسرش معجریه دختر تو
*حالا تو حرف بزن برای دخترت
فقط از من نپرس چرا سوخت معجرت
ندیدی مگه ازرو نی – همه حرم شعله ور
زبونه کشید بر سرم –گفتمت منو هم ببر
نیمه شب میون دشت پر غم و درد یکی سیلی زد
صورت گلت رو مثل فاطمه زد برات نیلی کرد
هر چی من صدات زدم زجر لعین منو هی میزد
ما روی ناقه و تو بودی روی نی
تو تو طشت طلا ما رفتیم بزم می
همه پیش ما مست مست- یکی خیزرون داشت بدست
گفتمت قرآن نخون-خیلی دشمنان پست پست
گفت یزید میخوام ببرم کنیز دختری رو
همه می خوان بخرن سکینرو غنچه دختر تو
شکر لله که بابا بودش پیش مون خواهر تو
*ببین پای منو شده پر آبله
شده پهلوی من شبیه فاطمه
جون منرو زخمات گرفت –جون عمرو خیزرون
خستم از این درد و غم –تو دیگه نگو بم بمون
دیگه آخر سفر شده پر من شکسته شده
همه نماز روز و شب های من نشسته شده
عمه بسکه سپرم شده تو ببین که خسته شده
---------------------------------------------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------